ظهرهوند در گفتوگو با الف مطرح کرد: آمریکا همانند کلافی سردرگم است/ اگر خواهان مذاکره هستند به برجام بازگردند و تعهدات خود را اجرا کنند/ جریان اصلاح طلب در پی ایجاد دوگانگی است/ مذاکره با ترامپ قطعا خطای استراتژیک است
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۹۹۷۹۱۹
به گزارش الف، دولت آمریکا دوباره پیشنهاد مذاکره به ایران را مطرح کرد؛ این بار مایک پامپئو وزیر خارجه آمریکا که به سوئیس سفر کرده بود، در نشست خبری مشترک با وزیر خارجه این کشور اروپایی اعلام کرد که کاخ سفید خواهان مذاکره بدون پیش شرط با ایران است.
پامپئو مدعی شد که آمریکا همچنان تلاش دارد تا سیاستهای ایران را خنثی کند، اما برای نخستین بار است از گفتوگوی بدون پیششرط با ایران سخن گفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عباس موسوی سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در واکنش به اظهارات امروز وزیر امور خارجه آمریکا گفت: برای جمهوری اسلامی ایران بازی با کلمات و بیان اهداف پنهانی در قالب کلمات جدید ملاک عمل نیست؛ بلکه تغییر رویکرد کلی و رفتار عملی ایالات متحده آمریکا در قبال ملت ایران ملاک است که تاکید آقای پمپئو مبنی بر تداوم کارزار فشار حداکثری بر ایران نشان دهنده تداوم رویکرد نادرست قبلی است که لازم است اصلاح شود.
مقامات دولت آمریکا اصرار دارند که به دنبال تغییر نظام در ایران و همچنین درگیری نظامی با این کشور نیستند. با این حال، کمپین اعمال فشار حداکثری کاخ سفید روندی از اتفاقات را در پی داشته است؛ البته به نظر میرسد فشار حداکثری تاثیر نداشته و راه دیگری را انتخاب کردهاند.
وزارت خزانهداری ایالات متحده در راستای اعمال فشار حداکثری به ایران با صدور اطلاعیهای ۳۹شرکت پتروشیمی ایرانی، زیر مجموعههای آنها و نیز نمایندگیهای فروش این شرکتها در خارج از ایران را مشمول تحریمهای آمریکا علیه ایران کرد.
ایران هم در واکنش به اقدام تازه وزارت خزانه داری آمریکا در تحریم شرکت های پتروشیمی ایران، این اقدام را شدیداً محکوم کرد و آنرا مصداق تروریسم اقتصادی و در ادامه خصومت های مستمر کاخ سفید علیه ملت ایران دانست.
آمریکاییها همانند کلافی سردرگم هستند
ابوالفضل ظهرهوند کارشناس مسائل سیاستخارجی در گفتوگو با خبرنگار الف، در خصوص اظهارات مقامات آمریکایی و مذاکره با ایران اظهار کرد: آمریکایی ها در حال حاضر با مشکلات بسیاری روبرو هستند، آنها در ابتدا سعی کردند با اهرم فشار، مانور نظامی و تهدید جنگ که در واقع تهدید علیه خودشان بود، اقداماتی را علیه ایران انجام دهند تا شاید از این طریق بتواند ایران را به پای میز مذاکره بکشاند، اما وقتی با واکنش ایران مواجه شدند دریافت که اینگونه اقدامات به ضرر خودش است، لذا بحث مذاکره بدون پیش شرطی با ایران را مطرح کردند.
وی تصریح کرد: آمریکاییها در حال حاضر همانند کلاف سردرگم هستند که در جهان با مشکلاتی زیادی مواجهاند؛ چالشهایی که با چین دارند، معامله قرن هم که از دستور کار خارج شده؛ اینگونه مسائل چهره آمریکا را در عرصه بین المللی خدشه دار کرده است.
این کارشناس مسائل سیاست خارجی تاکید کرد: افکار عمومی باید بداند که مذاکره با آمریکاییها معنا ندارد و اصلا مذاکره با پیش شرط و بدون پیش شرط نداریم، اصلا به چه دلیل و سر چه موضوعی باید با آمریکا مذاکره کرد! ما قبلا تجربه مذاکره با آمریکاییها را در برجام داشتیم و دیدیم که انها هیچگاه پایبند نبودند.
وی ادامه داد: مذاکره کردن از روی ضعف یا قدرت با مذاکره برای گرفتن امتیاز بسیار متفاوت است، البته ما اصلا نمیخواهیم مذاکره کنیم، اگر آنها میخواهند مذاکره کنند باید به برجام برگشته و تعهدات خود را اجرا کنند که آنها چنین کاری را انجام نمیدهند.
آمریکا به دنبال مذاکره در مورد مسائل موشکی است/ مذاکره قطعا خطای استراتژیک است
ظهرهوند ادامه داد: آمریکاییها با اینگونه اظهارات به دنبال این هستند که ایران پای میز مذاکره بیایید و سپس مسائل موشکی و حضور منطقهای ایران را زیر سوال ببرند که ایران بارها اعلام کرد هیچگاه در مورد مسائل موشکی و منطقه مذاکره نخواهد کرد.
این کارشناس مسائل بینالمللی با بیان اینکه مذاکره بر سر ظرفیتهای ایران امکان پذیر نیست، گفت: زمانی کشوری به پای میز مذاکره میرود که بتواند ارتقای قدرت کسب کند، اما زمانی که با آمریکا به پای میز مذاکره برویم و بخشی از قدرت خود را از دست دهیم، این جز افول قدرت بوده و دستاوردی برای کشور نخواهد داشت و طرف مقابل را قدرتمندتر کرده و اجازه میدهد تا هر اقدامی را علیه ما انجام دهد. دولت آمریکا، دولتی نیست که بتوان با آن وارد مذاکره شد و مذاکره با این دولت، قطعا خطای استراتژیک است.
سفر نخست وزیر ژاپن به ایران و اهداف آمریکاییها
وی به سفر نخست وزیر ژاپن به ایران اشاره کرد و گفت: سفر نخست وزیر ژاپن به ایران در راستای کمک به منافع استراتژیک آمریکاست که این نشانه استیصال ایالات متحده است تا از این طریق، معضل خود را حل کرده و از ایران بخواهد که به پای میز مذاکره بیاید، اگر سفر نخست وزیر ژاپن، سفری در راستای همکاری میان ایران و ژاپن باشد، قطعا سفری تاثیرگذار خواهد بود، اما اگر حاوی پیامی از سوی آمریکا باشد، باید افکار عمومی را در این آگاه کرد.
ظهرهوند ادامه داد: قطعا دولت نظر دیگری در مورد مذاکره با آمریکا دارد و همانطور هم که مشاهده کردیم مسیر دوگانهای از سال ۹۲ کلید خورد که اگر مذاکره نکنیم اوضاع اقتصادی خراب خواهد شد و تحریم و جنگ در پیش داریم. این دوگانگی سازی بر خلاف منافع ملی بود که متاسفانه فرصتها در داخل کشور از بین رفت و دیدیم که با برجام هم مشکلات رفع نشد.
وی گفت: نباید دوگانگی ایجاد کرد، اگر جریان اصلاحات دوگانه سازی نکرده و مواضع ثابت ملی میگرفتند، الان در چنین شرایطی قرار نمیگرفتند؛ چراکه افول این جربان در کشور به خاطر همین دوگانگیها بوده و اینکه منافع ملی را در نظر نمیگیرند. همانطور که رهبر انقلاب هم بارها فرمودند، مذاکره با آمریکا امکان پذیر نیست و اصلا آنها قابل اعتماد نیستند.
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۹۹۷۹۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.